پيام
حسين كارگر
90/10/22
حسين كارگر
ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي ميکرد و مردم با نيرنگي? حماقت او را دست ميانداختند.
دو سکه به او نشان ميدادند که يکي شان طلا بود و يکي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سکه نقره را انتخاب ميکرد.
حسين كارگر
..
حسين كارگر
اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد ميآمدند و دو سکه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سکه نقره را انتخاب ميکرد. تا اينکه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينکه ملا نصرالدين را آنطور دست ميانداختند? ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند? سکه طلا را بردار.
حسين كارگر
.
حسين كارگر
اينطوري هم پول بيشتري گيرت ميآيد و هم ديگر دستت نمياندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست? اما اگر سکه طلا را بردارم? ديگر مردم به من پول نميدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهايم. شما نميدانيد تا حالا با اين کلک چقدر پول گير آوردهام.
«اگر کاري که مي کني? هوشمندانه باشد? هيچ اشکالي ندارد که تو را احمق بدانند.»
حسين كارگر
«اگر کاري که مي کني? هوشمندانه باشد? هيچ اشکالي ندارد که تو را احمق بدانند.»
محمد جواد س
سلام عليکم.
حسين كارگر
سلام برادر جناب سلماني وقت بخير