پيام
+
مردي پارسا در بيابان مي گشت و بوته از خاک مي کند تا بسوزاند دست در بوته اي کرد تا خواست آن را از خاک بيرون بياورد کيسه اي زر از خاک بيرون افتاد. رو سوي آسمان کرد و گفت: *خدايا من چيزي مي خواهم که آن را بسوزانم تو چيزي مي دهي که مرا بسوزاند!*
"الهي نامه عطار"

منتظر باران
92/6/31
*نجوا*
جاي من اونجا خالي
حسين كارگر
نجواي گرامي کجا جاتون خاليه؟ تو بيابون و خار و خاشاک يا روي اين صندلي و تو فضاي آرامش عکس ؟ :إ
حسين كارگر
چقدر مشعوف ميشوم وقتي لايک دوستان قديمي رو زير فيدم مي بينم :) ممنونم از استاد معزي و دوستان بزرگوار
*نجوا*
که زحمت بردن آن کيسه زر رو از دوش آن بزرگ بردارم
*سحربانو*
چ عکسي....قشنگه...
حسين كارگر
بله خانم سحر بانو ممنونم . به نظرم اين عکس قشنگي و آرامش خاصي داره
*سحربانو*
اوهوم...